کاترینا گفت آره ، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه !
گفتم نمیدونم کیو میگی !
گفت : همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه !
گفتم نمیدونم منظورت کیه ؟
گفت : همون پسری که کیف و کفشش همیشه ست هست با هم !
بازم نفهمیدم منظورش کی بود !
اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه ؛
همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه !!!
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر ؛
آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه .
چقدر خوبه مثبت دیدن ؛
یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم ، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم ، چی میگفتم ؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه !
وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم .
شما چی فکر میکنید ؟
چقدر عالی میشه اگه ویژگی های مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص هاشون چشم پوشی کنیم .
نظرات شما عزیزان: